مملکت داری

/mamlekatdAri/

لغت نامه دهخدا

مملکت داری. [ م َ ل َ / ل ِ ک َ ] ( حامص مرکب ) عمل مملکت دار. کشورداری. اداره امور مملکت.

فرهنگ فارسی

اداره امور مملکت : [ ( شاه اسماعیل دوم ) در مملکت داری و رسیدگی بامور سلطنت بی علاقه و سهل انگار بود . ] ( فلسفی . شاه عباس ۱ ص ۳۳ )

فرهنگ عمید

کشورداری، پادشاهی.

جدول کلمات

سیاست

پیشنهاد کاربران

شغل ملک: کارهای پادشاهی و کشور.
"و بداند که همه شغل ملک بدو مفوض خواهد بود. "
( گزیده تاریخ بیهقی، خطیب رهبر، چاپ پنجم، ۱۳۷۲، ص ۱۳. )
زمامداری
سیاست، کشورداری

بپرس