مملک


معنی انگلیسی:
acquisitive

لغت نامه دهخدا

مملک. [ م ُ م َل ْ ل َ ] ( ع ص ) در ملک کسی درآمده و توانگرشده و مالک گشته. ( ناظم الاطباء ). به ملک درآمده. ( آنندراج ). || پادشاه. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) || داماد. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).

مملک. [ م ُ م َل ْ ل ِ ] ( ع ص ) آنکه مالک می کند دیگری را. ( ناظم الاطباء ). مالک گرداننده. ( آنندراج ). مالک کننده. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).

فرهنگ فارسی

آنکه مالک می کند دیگری را . ملک گرداننده .

پیشنهاد کاربران

مملک به کسر ( ل ) :مالک شونده
مملک به فتح ( ل ) :مالک کننده. تملیک کننده
مملک: یعنی مالک کننده
کسی که دیگری را مالک چیزی کند.
مملک شدن:به دارایی کسی اضافه شدن بگونه ای که بتواند در مال خودش آزادانه هر نوع تغییر مادی یا عمل حقوقی انجام دهد بعنوان مثال:وقتی من زمینی دارم میتوانم در آن خانه آی بسازم و یا بفروشم. ولی در پاره ای از
...
[مشاهده متن کامل]
معاملات ( خرید و فروش با حق استرداد ) معامله صحیح است ولی مملک شدن آن منوط به تحقق شرطی است که در معامله انجام میشود. و حق ( مملک شدن ) تبعی بوجود میاید به شرط تحقق شرط والا مال مسترد میگردد و مملکی وجود نخواهد داشت

بپرس