لغت نامه دهخدا
- ممضی داشتن ؛ پذیرفتن و به علامت موافقت امضا کردن و مقرر داشتن : اگر عالیجاه وزیر اعظم ممضی دارد رقم صادر می گردد. ( تذکرةالملوک ص 8 ).
ممضی. [ م َ ضی ی ] ( ع ص ) گذشته شده و روان کرده شده. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ).
ممضی. [ م َ ضا ] ( ع اِ ) راه. ( مهذب الاسماء ). مَمشی. ( مهذب الاسماء ).
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - در گذراننده ۲ - امضائ کننده .
راه . بارنده باران .
فرهنگ معین
(مُ ) [ ع . ] (اِفا. ) درگذراننده ، امضاءکننده .
فرهنگ عمید
۲. قابل اجرا.
پیشنهاد کاربران
امضاء کرده