ممسوخ. [ م َ ] ( ع ص ) آن که صورت وی برگردانیده شده و مسخ شده باشد. ( ناظم الاطباء ). صورت برگردانیده شده و بدترشده. ( آنندراج ). || لعین. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || اسب کم گوشت سرین. ( آنندراج ): فرس ممسوخ ؛ اسب کم گوشت سرین. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ( اصطلاح عروض ) جزئی از فروع افاعیل و آن «فاع » است از رکن فاعلاتن. فاع را فاعلاتن مسلوخ خوانند، یعنی پوست بیرون کشیده ، و بعضی عروضیان این زحاف را مسخ خوانده اند، و جزو را ممسوخ گفته. و این اسم بدین زحاف لایقتر است. ( المعجم چ مدرس رضوی چ دانشگاه ص 49 ).
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - انسانی که بصورت حیوان تبدیل شده . ۲ - تبدیل شده ( هر چیز ) . ۳ - آنکه صورت وی بصورتی بدتر و زشت تر بدل شده . ۴ - فاع را از فاعلاتن مسلوخ خوانند - یعنی پوست بیرون کشیده - و بعضی عروضیان این زحاف را مسخ خوانده اند و جزو را ممسوخ گفته و این اسم بدین زحاف لایق تراست ( المعجم . مد . چا . ۴٠ : ۱ )
فرهنگ معین
(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) مسخ شده ، تغییر شکل و صورت داده .