ممسوح
لغت نامه دهخدا
ممسوح. [ م َ ] ( ع ص ) مسح شده. دست مالیده شده. ( ناظم الاطباء ). || ساده کرده. ( مهذب الاسماء ). || آنکه عورت جای ( شرمگاه ) او هموار و برابر است با سایر بدن و ندانند که مرد است یا زن. مجبوب. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : بسیار باشد که بسبب این ریشها قضیب را گر خایه را بباید برید و مردم را خصی باید کرد یا مجبوب و یا ممسوح. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. مساحت شده.
پیشنهاد کاربران
در فقه و حقوق به معنای کسی که نه آلت تناسلی مرد را دارد و نه آلت تناسلی زن را دارد
در فقه و حقوق به معنی کسی که نه آلت تناسلی مرد را دارد و نه آلت تناسلی زن را