ممخرق

لغت نامه دهخدا

ممخرق. [ م ُ م َ رَ] ( ع ص ) گروه پراکنده شده و منتشر. ( ناظم الاطباء ). || زراندودشده به طلا و نقره. ( شرح قاموس ). زراندوده. مموه. ( لسان العرب از ذیل اقرب الموارد ).

ممخرق. [ م ُ م َ رِ ] ( ع ص ) تلبیس کننده. || آنکه خبر دهد از چیزی برخلاف آنچه از وی پرسند، از لغات مولده است. ( ناظم الاطباء ).

پیشنهاد کاربران

مُمَخْرِق : مخرقه گر
دکتر شفیعی کدکنی در مورد " مُمَخْرِق " می نویسد : ( ( کسی که صاحب ِ مخرقه است و مخرقه و مخراق به معنی معجزات دروغین و کارهای فریبنده ای است که پیغمبر نمایان انجام می داده اند . جمع آن مخاریق. یکی از کتابهای محمد بن زکریای رازی کتاب مخاریق الانبیا اوست که در آن به انکار نبوّات عموما پرداخته بوده است و پاره هایی از آن در خلال ردّیه هایی که روشنفکران اسلامی به ویژه متفکران اسماعیلی در عصر او ، بر آن نوشته اند باقی است. ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( آنجا که تو بر خوانده زندِ زنده
زردشت ِ مُمَخْرِق زبان گزیده ) )
( تازیانه های سلوک، نقد و تحلیل قصاید سنائی، دکتر شفیعی کدکنی، زمستان ۱۳۸۳، ص 447. )