ممتلی


مترادف ممتلی: آکنده، انباشته، پر، سرشار، مشحون، مملو

متضاد ممتلی: تهی، خالی

معنی انگلیسی:
full, replete

لغت نامه دهخدا

ممتلی. [ م ُ ت َ ] ( از ع ، ص ) پر. آگنده. ( از غیاث اللغات ) ( از آنندراج ). پر. لبالب. آگنده. ( از ناظم الاطباء ). انباشته. مَلاَّن : اندر خریف دماغ از رطوبتهای فزونی ممتلی گردد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). خاصه اگر رگهای زیر زبان ممتلی و کشیده باشد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). شکم گرگان از جیفه کشتگان ممتلی شد. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
- ممتلی شدن ؛ پر شدن. لبالب و انباشته شدن : مدتی غوغای این سودا در و بام دماغ دزد فروگرفته بود و وعای ضمیرش از این اندیشه ممتلی شده... ( مرزبان نامه ص 112 ).
- ممتلی کردن ؛ پر کردن. آکنده ساختن : بسیار خوردن شراب دماغ را و عصبها را ممتلی کند و باشد که اندر معده ترش گردد. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
|| ماه چون تمام دائره اش روشن باشد، چنانکه در شب چهارده و پانزده. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || توده شده. || سیر. ( ناظم الاطباء ).

ممتلی ٔ. [ م ُ ت َ ل ِءْ ] ( ع ص ) پرشده. ( ناظم الاطباء ). پر. آگنده. رجوع به امتلاء و ممتلی شود.

فرهنگ فارسی

پر، آکنده، لبالب
( اسم صفت ) آگنده پر .

فرهنگ معین

(مُ تَ ) [ ع . ممتلی ء ] (اِفا. ) لبالب ، پُر.

فرهنگ عمید

پر، آکنده، لبالب.

پیشنهاد کاربران

انباشته شدن
پر شدن
آکنده شدن
لبالب شدن
لبریز شدن
ممتلی و خوابناک و سست بد
پا و رویش صد هزاران زخم شد
✏ �مولانا�

بپرس