ممتد

/momtad/

مترادف ممتد: امتداددار، دراز، طولانی، طویل، کشیده، وسیع، پیوسته، مدام

متضاد ممتد: منقطع

برابر پارسی: درازشده، پیوسته، دنباله دار، کشیده

معنی انگلیسی:
endless, extended, prolonged

لغت نامه دهخدا

ممتد. [ م ُ ت َدد ] ( ع ص ) کشیده شده و درازشده. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). باامتداد و غیرمنقطع :
مکیان را عز یکی بد صد شده
تا قیامت عزشان ممتد شده.
مولوی ( مثنوی ).
|| دراز. کشیده. طولانی. طویل.

فرهنگ فارسی

امتدادیافته، کشیده شده، درازشده
۱ - ( اسم ) کشیده شده درازشده . ۲ - ( صفت ) طولانی طویل : [ سابقه ممتد ] .

فرهنگ معین

(مُ تَ دّ ) [ ع . ] (اِمف . ) امتداد یافته ، کشیده شده .

فرهنگ عمید

۱. ادامه دار.
۲. امتدادیافته، کشیده، دراز.
۳. (قید ) به طور ادامه دار.

واژه نامه بختیاریکا

دیندِراز ( دیندرازک )

پیشنهاد کاربران

اوج، بالاترین حد چیزی، تمام نشدنی
اوج، بالاترین حد چیزی
راستادار
امتداد به چم راستا است. از این رو راستادار می تواند درخور باشد
واژه ممتد
معادل ابجد 484
تعداد حروف 4
تلفظ momtad[d]
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [عربی: ممتدّ]
مختصات ( مُ تَ دّ ) [ ع . ] ( اِمف . )
آواشناسی momtad
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
یک خط طولانی وداراز . امتداد دار. پیوسته
دامنه دار
برابر پارسی واژه ( ( ممتد ) ) ، واژه ( ( اُستُنیده ) ) می باشد.
بُعد یا امتداد: اُستُنِش

امتداد داشتن

بپرس