ممانعت کردن


مترادف ممانعت کردن: باز داشتن، جلوگیری کردن، منع کردن

برابر پارسی: بازداشتن، جلوگیری کردن

معنی انگلیسی:
thwart

فرهنگ فارسی

( مصدر ) جلوگیری کردن از کاری بازداشتن .

مترادف ها

curb (فعل)
فرو نشاندن، محدود کردن، ممانعت کردن، تحت کنترل دراوردن، محکم مهارکردن، دارای دیواره یا حایل کردن

forbid (فعل)
قدغن کردن، باز داشتن، ممنوع ساختن، منع کردن، اجازه ندادن، ممانعت کردن

interdict (فعل)
قدغن کردن، باز داشتن، رد کردن، اجازه ندادن، ممانعت کردن، ممنوع کردن، محجور کردن، نهی کردن

prevent (فعل)
باز داشتن، جلوگیری کردن، مانع شدن، منع کردن، ممانعت کردن، پیش گیری کردن

check (فعل)
رسیدگی کردن، منع کردن، جلوگیری کردن از، بررسی کردن، مقابله کردن، ممانعت کردن، تطبیق کردن، نشان گذاردن

prohibit (فعل)
ممنوع ساختن، منع کردن، تحریم کردن، اجازه ندادن، ممانعت کردن

impede (فعل)
باز داشتن، مانع شدن، ممانعت کردن، مشکل کردن

فارسی به عربی

احبط , امنع , عرقل , کشک , مراقبة

پیشنهاد کاربران

Impede . ارادتمند دکتر حسن هناره
جلو گرفتن
ممانعت به عمل آوردن

بپرس