ممانعت
/momAne~at/
مترادف ممانعت: بازداشتن، جلوگیری، خودداری، دفع، قدغن، منع
متضاد ممانعت: ترغیب
برابر پارسی: بازدارندگی، بازداری، پیشگیری، جلوگیری
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
- ممانعت کردن ؛ جلوگیری کردن. بازداشتن از کاری.
ممانعة. [ م ُ ن َ ع َ ] ( ع مص ) بازداشتن از یکدیگر و کسی را از چیزی. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). کسی را از چیزی بازداشتن. ( مصادر زوزنی ). کسی را از چیزی واداشتن. ( تاج المصادر بیهقی ). بازداشتن و منع کردن. ( غیاث اللغات ). || در اصطلاح ، عبارت از آن است که سائل مقدمات دلیل استدلال کننده را کلاً یا بعضاً نپذیرد. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به تعریفات جرجانی شود.
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) از کاری باز داشتن کسی را جلوگیری کردن . ۲ - ( اسم ) جلوگیری منع .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
فرهنگستان زبان و ادب
واژه نامه بختیاریکا
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] ایرادهای معترض به قیاس مستدِلّ را ممانعت گویند.
ممانعت، از مبطلات بوده و به معنای اعتراض های معترض به قیاس مستدل ، به وصف و یا حکم آن می باشد.
اقسام اعتراض ها
این اعتراض ها عبارت است از:۱. اعتراض به منع ثبوت وصف در اصل یا فرع؛۲. اعتراض به منع حکم در اصل یا فرع؛۳. اعتراض به منع صلاحیت وصف برای ترتب حکم بر آن؛۴. اعتراض به منع مناسبت میان حکم و وصف.
نظر اصولیون اهل سنت
بعضی از اصولی های اهل سنت از مبطلات علت، تنها ممانعت و معارضه را صحیح می دانند.
ممانعت، از مبطلات بوده و به معنای اعتراض های معترض به قیاس مستدل ، به وصف و یا حکم آن می باشد.
اقسام اعتراض ها
این اعتراض ها عبارت است از:۱. اعتراض به منع ثبوت وصف در اصل یا فرع؛۲. اعتراض به منع حکم در اصل یا فرع؛۳. اعتراض به منع صلاحیت وصف برای ترتب حکم بر آن؛۴. اعتراض به منع مناسبت میان حکم و وصف.
نظر اصولیون اهل سنت
بعضی از اصولی های اهل سنت از مبطلات علت، تنها ممانعت و معارضه را صحیح می دانند.
wikifeqh: ممانعت
مترادف ها
جلوگیری، منع، ممانعت، پیش گیری، پیش بندی
منع، تحریم، ممانعت، ممنوعیت، نهی، قدغن، صدور حکم منع
اخراج، محرومیت، حذف، ممانعت، محروم سازی، دفع، استثناء
ممانعت
جلوگیری، منع، ممانعت، ممنوعیت، نهی کردن
جلوگیری، ممانعت، پیش گیری
جلوگیری، بازداشت، منع، ممانعت، ممنوعیت، نهی، قدغن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
🇮🇷 همتای پارسی: بازدارندگی 🇮🇷
یا بازدارایی
یا بازدارایی
سنگ اندازی
نهی
نه آوردن
جلوگیری
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
پِراتیس ( سنسکریت: پْرَتیسِدهَ )
ویپ ( سنسکریت: ویپرَتیشِدهَ )
نِژید ( سنسکریت: نِشیدهَ )
نِهیژ ( کردی: نِهیشتَن )
پِراتیس ( سنسکریت: پْرَتیسِدهَ )
ویپ ( سنسکریت: ویپرَتیشِدهَ )
نِژید ( سنسکریت: نِشیدهَ )
نِهیژ ( کردی: نِهیشتَن )