مماطله کردن


مترادف مماطله کردن: درنگ کردن، تأخیرکردن، معطل کردن، دفع الوقت کردن، اهمال ورزیدن، سهل انگاری کردن، مسامحه کردن

پیشنهاد کاربران

معطل کردن
به تاخیر انداختن
درنگ بسیار کردن
. . تو در دین خدای خود تا امروز مماطله کرده ای
کتاب جوحی

بپرس