مماطل

لغت نامه دهخدا

مماطل. [ م ُ طِ ] ( ع ص ) آن که در ادای دین درنگی کند. ( ناظم الاطباء ). || سپوزگار. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). دفعالوقت و درنگی کننده در کار : از حلیه خرد عاطل و در قبول مصالح مماطل. ( سندبادنامه ص 114 ).

فرهنگ فارسی

آن که در ادای دین درنگی کند .

پیشنهاد کاربران

شخصی که مال دارد ولی قصد دارد طرف مقابل را معطل کند ( کِش بده پرداخت دیون خود را ) مماطل گویند
شخصی که مال دارد ولی بدهی دیون خود را نمی دهد ممتنع گویند
کسی که مال دارد اما بدهی اش را پرداخت نمیکند.

بپرس