ممازجت
لغت نامه دهخدا
ممازجة. [ م ُ زَ ج َ ] ( ع مص ) با هم نازیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بهم فخرکردن. || آمیزش نمودن. ( از اقرب الموارد ). مخالطت کردن. ( منتهی الارب ). رجوع به ممازجت شود.
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. مخالطت کردن.
پیشنهاد کاربران
ریشه کلمه مزج است و هم خانواده کلمه های امتزاج [امْتَزَجَ : امْتِزَاجاً بِهِ: به آن چیز آمیخته شد. ]، مزاج[کلمه مزاج به معنای هر چیزی است که به وسیله آن امتزاج صورت میگیرد، مزاج مصدر است و به معنی ممزوج �مایَمْزُجُ بِهِ� نیز آید، معنی مِزَاجُهُ: افزودنیش - چاشنیش ( و مزاج من تسنیم ) ]