ممارست
/momAresat/
مترادف ممارست: تکرار، تمرین، ورزش، ورزیدگی، تمرین کردن، ورزش کردن، ورزیدن
برابر پارسی: پشتکار
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
ممارسة. [ م ُ رَ س َ ] ( ع مص ) مِراس. ( منتهی الارب ). مروسیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). همیشگی ورزیدن. ( منتهی الارب ). || کوشیدن و تفحص کردن و تجربه نمودن و در کاری رنج نمودن. ( آنندراج ) ( غیاث ). با کسی یا چیزی واکوشیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مصادر زوزنی ) ( دهار ). || درمان کردن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). علاج کردن. ( ناظم الاطباء ). رجوع به ممارست شود.
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) ورزیدن کاری بطور دایم تمرین کردن . ۲ - ( اسم ) ورزش کاری تمرین : [ و چون در ملابست و ممارست این فن روزگاری بمن بر آمد ... ] ( مرزبان نامه . تهران . ۱۳۱۷ ص ۵ )
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
جدول کلمات
مترادف ها
عادت، عمل، تمرین، ممارست، ورزش، عرف، مشق، تکرار، برزش
ضمیمه، استفاده، درخواست، کاربرد، استعمال، درخواست نامه، ممارست
توجه، ممارست، پشت کار، توجه و دقت مداوم، مواظبت، استقامت، مداومت
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
تکرار، تمرین، ورزش، ورزیدگی، تمرین کردن، ورزش کردن، ورزیدن
این واژه تازی شده واژه پهلوی " مروستن " به چم تمرین کردن است ، در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .
تمرین