ملیج

لغت نامه دهخدا

ملیج. [ م َ ] ( ع ص ) شیرخواره. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) شیرخوار. ج ، مُلج. ( ناظم الاطباء ). || مرد بزرگ قدر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

ملیج. [ م َ ] ( اِ ) مَلج َ . یکی از انواع نارون. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). نامی است که در کتول و رامیان به درخت نارون نهند. و رجوع به جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 210 شود.

فرهنگ فارسی

یکی از انواع نارون .

پیشنهاد کاربران

بپرس