ملک طبع

لغت نامه دهخدا

ملک طبع. [ م َ ل َ طَ ] ( ص مرکب )که سرشتی چون فرشتگان دارد. فرشته نهاد :
آن ملک رسم و ملک طبع و ملک خو که بدو
هر زمان زنده شود نام ملک نوشروان.
فرخی.
نکو باشد بهار امسال و از وی
صفات خواجه بهتر می نماید
زمین حلمی زمان حکمی ملک طبع
که صبح از رای انور می نماید.
جمال الدین عبدالرزاق ( دیوان چ وحیددستگردی ص 131 ).
دل ملک طبع است قوت او ز بویی داده ام
جان پری وار است خوردش استخوان آورده ام.
خاقانی.

فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه دارای طبع و سرشت فرشتگان باشد : [ دل ملک طبع است : قوت او زبویی داده ام جان پری وار است خوردش ز استخوان آوردهام] ( خاقانی . سج . ۲۵۶ )

پیشنهاد کاربران

بپرس