ملک بخش

لغت نامه دهخدا

ملک بخش. [ م ُ ب َ ] ( نف مرکب ) ملک بخشنده. که ملک بخشد. آنکه فرمانروایی مملکتی را به کسی بخشد :
پیام داد به من بنده دوش باد شمال
ز حضرت ملک ملک بخش اعدامال.
غضائری.
قتال جان فزایی و جبار دلگشای
غدار ملک بخشی و قهار قهرمان.
عثمان مختاری ( دیوان چ همایی ص 457 ).
تازه رویی باید آن کس را که باشد ملک بخش
کامکاری باید آن کس را که باشد کامکار.
امیر معزی ( دیوان چ اقبال ص 410 ).
شهرگیر و درگشای و دین پرست و کین ستان
ملک دار و ملک بخش و کامجوی و کامیاب.
امیرمعزی.
ملک ملک بخش رکن الدین
کز یمین ملک در یسار گرفت.
انوری ( از سندبادنامه ص 19 ).
همتت ملک بخش و ملک ستان
تا به گیتی ده و ستان باشد.
انوری ( دیوان چ مدرس رضوی ص 138 ).
گفتم ای جبریل عصمت گفتم ای هدهدخبر
وحی پردازی عفی اﷲ ملک بخشی مرحبا.
خاقانی.
بوالمظفر خدایگان ملوک
ملک بخش و ظفرستان ملوک.
خاقانی.
بندگانش ملک گیر و چاکرانش ملک بخش
دولتش را خلق عالم سال و مه در زینهار.
عبید زاکانی.

فرهنگ فارسی

ملک بخشنده . که ملک بخشد .

پیشنهاد کاربران