دل نژند کردن ؛ غمگین کردن :
کند کاهلی مرد را دل نژند
در دانش و روزی آرد به بند.
اسدی.
کند کاهلی مرد را دل نژند
در دانش و روزی آرد به بند.
اسدی.
خسته داشتن. [ خ َ ت َ / ت ِ ت َ ] ( مص مرکب ) ملول کردن. ناشاد کردن. خشنود نکردن :
پیام ما که رساند بخدمتش که رضا
رضای اوست اگر خسته دارد ار خشنود.
سعدی.
پیام ما که رساند بخدمتش که رضا
رضای اوست اگر خسته دارد ار خشنود.
سعدی.