ملوز

لغت نامه دهخدا

ملوز. [ م ُ ل َوْ وَ ] ( ع ص ) حلواءملوز؛ حلوایی بادام مغز کرده. ( مهذب الاسماء ). خرمای بادام پرکرده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). خرمای پرکرده از بادام و جوزاغند. ( ناظم الاطباء ). خرمای هسته بیرون کرده و لوز به جای هسته نهاده.( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || روی نیکو و ملیح. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ): وجه ملوز؛ روی نیکو و ملیح. ( ناظم الاطباء ). || بادامی شکل و شبیه به بادام. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(مُ لَ وَّ ) [ ع . ] (اِمف . ص . ) ۱ - بادامی شکل ، شبیه به بادام . ۲ - به شکل لوزی . ۳ - خرمای پر کرده از بادام و جوزاغند.

فرهنگ عمید

۱. دارای مغز بادام.
۲. بادامی شکل، شبیه بادام.

پیشنهاد کاربران

بپرس