ململه

لغت نامه دهخدا

( ململة ) ململة. [ م َ م َ ل َ ] ( ع مص ) شتابی کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || بی قرار کردن کسی را، چنانکه گویی بر خاکستر گرم ( ملة ) خفته است. مضطرب و بی آرام کردن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) خرطوم فیل و منه حمل یوم الجسر فضرب ململةالفیل ، یعنی خرطومه. ( از اقرب الموارد ). رجوع به مدخل قبل شود.

فرهنگ فارسی

شتابی کردن . یا بی قرار کردن کسی را چنانکه گویی بر خاکستر گرم خفته است . مضطرب و بی آرام کردن .

پیشنهاد کاربران

بپرس