ملمس
لغت نامه دهخدا
- لطیف الملمس ؛ هموار. لغزان. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- لین الملمس ؛ لغزنده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : و هو [ ای حجرالارمنی ] لین الملمس. ( قانون شیخ الرئیس ابوعلی سینا، یادداشت ایضاً ).
- ناعم ( ناعمة ) الملمس ؛ نرم به بساوش. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : ذکیةالرائحة ناعمة المشم و الملمس. ( ابن البیطار، یادداشت ایضاً ).
|| ( اِ ) جای بسودن. ( منتهی الارب ). جای سودن دست و تن و پوست. ( ناظم الاطباء ). موضع لمس. ( اقرب الموارد ). || تن و پوست. ( منتهی الارب ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید