ملم
لغت نامه دهخدا
ملم. [ م ِ ل َم م ] ( ع ص ) رجل ملم ؛ آنکه جمع کند قوم یا عشیره پراکنده خود را. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
- رجل ملم مِعَم ؛ مردی که کارهای مردم اصلاح کند و نیکی او به همگان رسد. ( از اقرب الموارد ).
ملم. [ م ِ ل َم م / م ُ ل َم م ] ( ع ص ) سخت و استوار از هر چیزی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از محیطالمحیط ).
ملم. [ م َ ل َ ] ( ع ص ) مرد ناکس و فرومایه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
فرهنگ فارسی
مرد ناکس و فرومایه .
فرهنگ معین
واژه نامه بختیاریکا
پیشنهاد کاربران
پریشانی