ملقلق

/molaqlaq/

لغت نامه دهخدا

ملقلق. [ م ُ ل َ ل َ ] ( ع ص ) طرف ملقلق ؛ چشم تیزنگاه سبک حرکت. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || رجل ملقلق ؛ مرد پر جنب و جوش که در جای خود آرام نگیرد. ( از اقرب الموارد ). || در تداول عامه ، حرف قلمبه و سلمبه و مشکل و مطنطن و مسجع: فلان کس خیلی ملقلق حرف می زند. ( فرهنگ لغات عامیانه جمال زاده ) .

فرهنگ فارسی

مضطرب، بانگ و آهنگی که توام باخروش واضطراب باشد
( اسم صفت ) ۱ - تند و تیز که در جایش آرام نگیرد : [ طرف ملقلق ] ( نگاه تند و سبک ) . ۲ - مغلق قلمبه و سلمبه : [ همیشه کلمات ملقلق میگوید . ]

فرهنگ معین

(مُ لَ لَ ) [ ع . ] (ص . ) مضطرب .

فرهنگ عمید

ویژگی سخن مبهم و پیچیده.

پیشنهاد کاربران

بپرس