ملغم
لغت نامه دهخدا
ملغم. [ م َ غ َ ] ( ع اِ ) گرداگرد دهن. ج ، ملاغم. ( بحر الجواهر ). گرداگرد دهن که زبان به آن برسد. و در لسان آرد: دهان و بینی و آنچه گرداگرد آن است. ملاغم. ( از اقرب الموارد ).
ملغم. [ م ُ غ َ ] ( ع ص ) به جیوه آمیخته ( زر و فلزات دیگر ). ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) ( از اقرب الموارد ). فلزی که با جیوه ترکیب شده باشد. و رجوع به ماده بعد شود.
فرهنگ فارسی
( اسم ) فلزی که با جیوه ترکیب شده .
فرهنگ معین
واژه نامه بختیاریکا
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید