ملغم

لغت نامه دهخدا

ملغم. [ م َ غ َ ] ( معرب ، اِ ) روغن مالی بر اعضاء و مرهم نهادگی بر زخم. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به ملعم شود.

ملغم. [ م َ غ َ ] ( ع اِ ) گرداگرد دهن. ج ، ملاغم. ( بحر الجواهر ). گرداگرد دهن که زبان به آن برسد. و در لسان آرد: دهان و بینی و آنچه گرداگرد آن است. ملاغم. ( از اقرب الموارد ).

ملغم. [ م ُ غ َ ] ( ع ص ) به جیوه آمیخته ( زر و فلزات دیگر ). ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) ( از اقرب الموارد ). فلزی که با جیوه ترکیب شده باشد. و رجوع به ماده بعد شود.

فرهنگ فارسی

هرگاه دویاچندفلزراذوب وباهم ترکیب کنند آنرا آلیاژگویندواگریکی از آنهاجیوه باشدملغمه نامند
( اسم ) فلزی که با جیوه ترکیب شده .

فرهنگ معین

(مَ غَ ) (اِ. ) روغن مالی بر اعضا و مرهم نهادگی بر زخم .

واژه نامه بختیاریکا

( مَلغَم ) بلغم؛ خلط

پیشنهاد کاربران

بپرس