سه حاکمکند اینجا چون غلْبه همه دزد
می خواره و زن باره و ملعون و خسیس اند.
منجیک ( از یادداشت ایضاً ).
آن سگ ملعون برفت این سند را از خویشتن تخم را مانند باشنگ ایدرش بر جای ماند.
منجیک ( از یادداشت ایضاً ).
درگه او قبله بزرگان گرددتا بچکد زهره مخالف ملعون.
فرخی.
ای بلفرخج ساده همیدون همه فرخج نامت فرخج و کنیت ملعونت بلفرخج.
لبیبی ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
فرود آید ز پشتش چون تو ملعون شده کالفته چون خرسی خشینه.
لبیبی ( از یادداشت ایضاً ).
حاسد ملعون چرا روشندل و خندان شودگر زمانی بخت خواجه تندی و صفرا کند.
منوچهری.
ای عوض آفتاب روز و شبان تاب تاب تو بمثل چون عقاب حاسد ملعونت خاد.
منوچهری.
هجا کرده ست پنهان شاعران راقریع کور ملعون چشم گشته.
عسجدی.
گر به دلت رغبت علوم الهی است راه بگردان ز دیو ناکس ملعون.
ناصرخسرو.
پس نیست جای مؤمن پاکیزه دوزخ که جای کافر ملعون است.
ناصرخسرو.
ای امتی که ملعون دجال کرّ کردگوش شما ز بس چلب و گونه گون شغب.
ناصرخسرو.
پس قاضی عبداﷲ... می خواست که حیلتی سازد تا دفع آن ملعون کند. ( فارسنامه ابن البلخی ص 119 ).آنکه دادی بوسه بر روی و قفای او رسول
گرد بر رویش نشست و شمر ملعون در قفا.
امیر معزی ( دیوان چ اقبال ص 37 ).
آنکه بگریزد ز لشکرگاه او مدبر بودوآن که بدخواهد به فرزندان او ملعون شود.
امیر معزی ( ایضاً ص 156 ).
بر یزید و شمر ملعون چون همی لعنت کنی چون حسین خویش را شمر و یزید دیگری.
سنائی.
یا غلامی چند را از روی حسبت برگمارتا شبیخون آورند و دفعاین ملعون کنند.
انوری ( دیوان چ مدرس رضوی ص 626 ).
بیشتر بخوانید ...