ملعون

/mal~un/

مترادف ملعون: عاق، گجسته، لعنتی، لعن شده، نفرین شده، منفور

برابر پارسی: نفرین شده، رانده شده، گجسته، گجستک

معنی انگلیسی:
accursed, blasted, damnable, damned, ill-disposed, lost, goddamned, bloody, accursed person, the devil, dratted

لغت نامه دهخدا

ملعون. [ م َ ] ( ع ص ) نفرین کرده. ج ، ملاعین. ( مهذب الاسماء ). رانده و دورکرده از نیکی و رحمت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). رانده شده و دورشده از نیکی و خوارشده و دشنام داده شده.( از اقرب الموارد ). لعنت شده و دورشده از رحمت خدا ورانده شده. ( ناظم الاطباء ). لعین. بنفرین. رجیم. گجسته. گجستگ. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
سه حاکمکند اینجا چون غلْبه همه دزد
می خواره و زن باره و ملعون و خسیس اند.
منجیک ( از یادداشت ایضاً ).
آن سگ ملعون برفت این سند را از خویشتن
تخم را مانند باشنگ ایدرش بر جای ماند.
منجیک ( از یادداشت ایضاً ).
درگه او قبله بزرگان گردد
تا بچکد زهره مخالف ملعون.
فرخی.
ای بلفرخج ساده همیدون همه فرخج
نامت فرخج و کنیت ملعونت بلفرخج.
لبیبی ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
فرود آید ز پشتش چون تو ملعون
شده کالفته چون خرسی خشینه.
لبیبی ( از یادداشت ایضاً ).
حاسد ملعون چرا روشندل و خندان شود
گر زمانی بخت خواجه تندی و صفرا کند.
منوچهری.
ای عوض آفتاب روز و شبان تاب تاب
تو بمثل چون عقاب حاسد ملعونت خاد.
منوچهری.
هجا کرده ست پنهان شاعران را
قریع کور ملعون چشم گشته.
عسجدی.
گر به دلت رغبت علوم الهی است
راه بگردان ز دیو ناکس ملعون.
ناصرخسرو.
پس نیست جای مؤمن پاکیزه
دوزخ که جای کافر ملعون است.
ناصرخسرو.
ای امتی که ملعون دجال کرّ کرد
گوش شما ز بس چلب و گونه گون شغب.
ناصرخسرو.
پس قاضی عبداﷲ... می خواست که حیلتی سازد تا دفع آن ملعون کند. ( فارسنامه ابن البلخی ص 119 ).
آنکه دادی بوسه بر روی و قفای او رسول
گرد بر رویش نشست و شمر ملعون در قفا.
امیر معزی ( دیوان چ اقبال ص 37 ).
آنکه بگریزد ز لشکرگاه او مدبر بود
وآن که بدخواهد به فرزندان او ملعون شود.
امیر معزی ( ایضاً ص 156 ).
بر یزید و شمر ملعون چون همی لعنت کنی
چون حسین خویش را شمر و یزید دیگری.
سنائی.
یا غلامی چند را از روی حسبت برگمار
تا شبیخون آورند و دفعاین ملعون کنند.
انوری ( دیوان چ مدرس رضوی ص 626 ).
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

لعن ونفرین شده، رانده ودورکرده شده ازنیکی ورحمت، ملاعین جمع
( اسم ) رانده از نیکی و رحمت لعن شده نفرین شده گجسته : [ بریزید و شمر ملعون چون همی لعنت کنی چون حسین خویش را شمر و یزید دیگری . ] ( سنائی . مصف . ۳۳۵ ) جمع : ملعونین .

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) لعنت شده ، نفرین شده .

فرهنگ عمید

رانده و دورشده از نیکی و رحمت، لعن ونفرین شده.

مترادف ها

foul (صفت)
غلط، شنیع، ملعون، نا درست، پلید، ناپاک

accursed (صفت)
ملعون، نفرین شده، ملعون و مطرود

damned (صفت)
ملعون، سر در گم، جهنمی، دوزخی

cursed (صفت)
ملعون، رجیم

cussed (صفت)
منفور، ملعون، نفرین شده

anathematized (صفت)
ملعون، مردود

unblessed (صفت)
ملعون، بی نوا، بد بخت، نامیمون، نامبارک

maledicted (صفت)
ملعون

فارسی به عربی

خطا

پیشنهاد کاربران

ناپسند، نکوهیده، بیزارشده، ازچشم افتاده، گجستک ، رانده، مردود، مطرود، نفرت انگیز
ای "ملعون!"؛ باتغییر کلمات وعناوین وتیتر ولباس و. . . مسلمانان ودیگران را فریب مدی.
ای ملعون!؛ عهد نشکن وقرار داد جعلی وفریبانه کلاهبرداری وخیانت وغش ومکر مکن.
. . .
ای فریاد قرآن عدل وحقّ:
...
[مشاهده متن کامل]

"ما نَقْضِهِمْ میثاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَةً یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ "

کسی که بدی کرده و بد رفتاری و باعث شده مورد لعنت قرار بگیرد
لعنتی. . . . بدنام. . . .

بپرس