ملطخ
لغت نامه دهخدا
- ملطخ کردن ؛ آلودن. آلوده کردن : از دود چراغ دخمه دماغ ملطخ کرده ، چراغ از قلت دهن در رعشه افتاده... ( منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 117 ).
ملطخ. [ م ُ طَخ خ ] ( ع ص ) رجوع به مُلْتَخ شود.
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید