ملش

لغت نامه دهخدا

ملش. [ م َ ] ( ع مص ) به دست بازکاویدن گویا چیزی می جوید کسی. ( آنندراج ) ( ازمنتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

ملش. [ م ُ ] ( ع اِ ) عضله بازو. ج ، اَملاش. ( دزی ج 2 ص 612 ).

ملش. [ م َ ل َ ] ( اِخ ) نام گروهی از ترکمان. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

عضله بازو .

پیشنهاد کاربران

بپرس