ملسن

لغت نامه دهخدا

ملسن. [ م ِ س َ ] ( ع اِ ) سنگ که بر دهانه سوراخ کفتار نهند جهت صید. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). سنگی که بر بالای در خانه ( لانه )ای که با سنگ ساخته شده قرار دهند و گوشت جانور درنده را درعقب آن نهند و چون جانور داخل شود و گوشت را خورد سنگ بر در افتد و لانه را ببندد. ( از اقرب الموارد ).

ملسن. [ م ُ ل َس ْ س َ ] ( ع ص ، اِ ) آنچه سرش را شبیه به زبان ساخته باشند. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || نعل باریک لطیف همچون زبان. ملسنة. ( منتهی الارب )( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) و رجوع به ملسنة شود.

ملسن. [ م ُ ل َس ْ س ِ ] ( ع ص ) آنکه از حیرت یا فکر زبان خود را گاز بگیرد. ( از ذیل اقرب الموارد ).

ملسن. [ م ُ س ِ ] ( ع ص ) فصیح و آنکه بسیار سخن می گوید. ( از ذیل اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

فصیح و آنکه بسیار سخن می گوید .

پیشنهاد کاربران

بپرس