ملزم کردن


برابر پارسی: واداشتن، ناگزیرنمودن

معنی انگلیسی:
bind, compel, hold, obligate, oblige, require, constrain

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - واجب کردن بر کسی ۲ - متهم کردن . ۳ - مغلوب کردن ( در مباحثه و مناظره )

پیشنهاد کاربران

ملزم کردن ؛ مجبورنمودن بر کردن کاری و مغلوب کردن بر اقرار در امری. ( ناظم الاطباء ) .
واداشتن