ملدم

لغت نامه دهخدا

ملدم. [ م ِ دَ ] ( ع اِ ) ملدام. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به ملدام شود. || ( ص ) گران احمق. ( مهذب الاسماء ). گول گران پرگوشت و گران استخوان. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ام ملدم ؛ کنیت تب. ( مهذب الاسماء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). تب و حمی. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

ملدم. [ م ُ ل َدْ دَ ] ( ع ص ) ثوب ملدم ؛ جامه پیوندی است. ( مهذب الاسماء ). جامه درپی زده. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ). جامه کهنه. ( از ذیل اقرب الموارد ). مرقع. درپی کرده.وصله زده. پینه کرده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

پیشنهاد کاربران