ملحوب

لغت نامه دهخدا

ملحوب. [ م َ ] ( ع ص ) راه روشن. ( مهذب الاسماء ). راه پاسپر کرده. ( آنندراج ). راه پاسپرده. ( ناظم الاطباء ): طریق ملحوب ؛ راه روشن. ( از اقرب الموارد ). || به درازا بریده. ( آنندراج ). هر چیز به درازا بریده شده. ( ناظم الاطباء ). || چوب برکنده پوست. ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

راه روشن . راه پاسپر کرده . طریق ملحوب راه روشن .

پیشنهاد کاربران

بپرس