خز به جای ملحم و خرگاه
بدل باغ و بوستان آمد.
رودکی ( از المعجم چ مدرس رضوی ص 226 ).
از وی پنبه نیک و اشترغاز و فلاته و سرکه و آبکامه و جامه های قزین و ملحم خیزد. ( حدودالعالم ).چو برزد سر از کوه گیتی فروز
زمین را به ملحم بپوشید روز.
فردوسی.
بپوشد از آن پس به دیبای چین ز خز و ز ملحم کفن همچنین.
فردوسی.
برکشیدند به کهساره غزنین دیبادرنوشتند ز کهپایه غزنین ملحم.
فرخی.
تو گفتی شیر و می بودند درهم و یا درهم فکنده خز و ملحم.
( ویس و رامین ).
دراعه ای سپید پوشیدی با بسیار طاقهای ملحم مرغزی. ( تاریخ بیهقی چ فیاض ص 358 ). به دست هریکی دو جامه ملون از ششتری و سپاهانی و سقلاطون و ملحم و دیباجی. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 417 ). قبای ملحم و عصابه توزی و موزه نمدین داشت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 565 ). نزدیک سپاه سالار رفتیم پشت به صندوقی باز نهاده [ بود ] و لباس از خزینه ، ملحم پوشیده. ( تاریخ بیهقی چ فیاض ص 647 ).کردار مدار خار و سوزن
گفتار حریر و خز و ملحم.
ناصرخسرو.
چون باغ را به گونه بیمار دید ابراز ملحم سپید بگسترد بسترش.
عثمان مختاری ( دیوان چ همایی ص 249 ).
آن یکی را داد ابر از رایت مصری رداوین دگر را داد باد از ملحم رومی ثیاب.
امیرمعزی.
به جای ملحم چینی هوا مکن بالین به جای اطلس رومی زمین مکن بستر.
انوری.
ناف شب سوخت تف مجمر روزگوی زر یافت جیب ملحم صبح.
خاقانی.
از رفتن تست بر تن دهربر نقطه زر سیاه ملحم.
خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 277 ).
|| ( ص ) مرد گوشت خورده یا از گوشت صید خورش یافته. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). آنکه به گوشت اطعام و بدان روزی داده شده. ( از اقرب الموارد ). || خبز ملحم ؛ نانی به گوشت آکنده. ( مهذب الاسماء ). || مرد درچسبنده به قومی. ( منتهی الارب ). آنکه خود را به قومی می چسباند. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || آنکه اسیر گردیده و دشمنان بر او پیروز شده باشند. ( از اقرب الموارد ).بیشتر بخوانید ...