ملتوت
لغت نامه دهخدا
- ملتوت کردن ؛ سرشتن. مالیدن. ساییدن و نرم کردن : عصاره لحیةالتیس و اقاقیا در شراب با ماءالعسل حل کنند و داروها بدان ملتوت کنند یعنی بر آن بمالند. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید