جان من برخوان دمی فهرست طب
نار علتها نظر کن ملتهب.
مولوی ( مثنوی چ خاور ص 266 ).
- ملتهب شدن ؛ زبانه زدن. برافروخته شدن. مشتعل گردیدن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).- ملتهب گردیدن ؛ برافروخته شدن. برافروختن : اگر اندک غمی به دل او رسد بپژمرد، به کمتر دردی بنالد، از جوع مضطرب شود، از عطش ملتهب گردد. ( مرزبان نامه ).
ملتهب. [ م ُ ت َ هَِ ] ( اِخ ) قیقاوس ( از جمله صور کواکب ). ( نفایس الفنون ). نام دیگر صورت قیقاوس است. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به قیقاوس شود.