ملتمع

لغت نامه دهخدا

ملتمع. [ م ُ ت َ م ِ ] ( ع ص ) درخشیده و روشن. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). درخشان و روشن و تابان و دارای لمعان. ( ناظم الاطباء ).
- ملتمع شدن ؛ تغییر کردن رنگ و ناپدید شدن آن.
|| درخشیدن. ( ناظم الاطباء ).
|| رباینده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). آنکه می گیرد و می رباید. و رجوع به التماع شود. || آنکه خود را به کناری می کشد. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

درخشیده و روشن و تابان و دارای لمعان . ترکیب : ملتمع شدن ۱ - تغییر رنگ و نا پدید شدن آن . یا رباینده .

پیشنهاد کاربران

بپرس