( مصدر ) ۱ - متوجه شدن توجه کردن : [ بعدها ملتفت شدم که یک عبای یدکی خوانساری کلفت هم برای فصل سرما دارد . ] ( جمال زاده . سروته یک کرباس ۲ ) ۱۵۵:۱ - آگاه شدن .
مترادف ها
notice(فعل)
دیدن، ملاحظه کردن، شناختن، ملتفت شدن
understand(فعل)
درک کردن، دریافتن، رساندن، فهمیدن، سردرآوردن از، ملتفت شدن