ملتف. [ م ُ ت َف ف ] ( ع ص ) گیاه در هم پیچیده و افزون شده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). بر هم پیچیده. ( ناظم الاطباء ). در هم پیچیده. پیچیده. انبوه. درهم. متکاثف. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || افزون و فراوان. || باغی که دارای گیاههای فراوان در هم پیچیده باشد. || زلف بر هم پیچیده. || سمین و فربه. || گرد و غبار بر هم نشسته و توده شده. || جامه بر خود پیچیده. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
( صفت ) پیچیده در هم پیچیده ( گیاه و جز آن )
فرهنگ معین
(مُ تَ فّ ) [ ع . ] (ص . ) پیچیده ، درهم پیچیده (گیاه و جز آن ).