لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
مترادف ها
مشایعت، همراه، ملتزمین، اسکورت، بدرقه، پاس
اپارتمان، دنباله، همراهان، ملتزمین، رشته، سلسله، پیروان، قطعه موسیقی، رشته مسلسل، اتاق مجلل هتل
توجه، رسیدگی، حضور، حضار، ملازمت، همراهان، خدمت، سرپرستی، تیمار، پرستاری، ملتزمین
همراهان، ملتزمین، نگهداری، حشمت، حفظ، حشم، خدم وحشم
ملتزمین
جمعیت، ملتزمین
ملتزمین
ملتزمین
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
تعهد دهنده گان.
همراهان