- ملتئم شدن خستگی یا ریشی ؛ خوب شدن آن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- ملتئم کردن ؛ به هم پیوستن. به هم پیوند دادن. جوش دادن :
به اقتضای مقادیر ملتئم کردند
نه هیچ جزو به نقصان نه هیچ جزو فزون.
جمال الدین عبدالرزاق.
|| جوش خورده. به هم پیوسته. بهبودیافته. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : امور جمهور آن اقلیم بر وفق مراد ملتئم ، اطراف و اکناف آن ولایات در غایت خصب و آبادانی... ( المعجم چ دانشگاه ص 3 ).