ملتئم

لغت نامه دهخدا

ملتئم. [ م ُ ت َ ءِ / ءَ ] ( ع ص ) زخمی که به شده و هر دو لب آن به همدیگر پیوسته شده باشد. ( غیاث ) ( آنندراج ). زخم کفشیرگرفته و به شده و استوارگشته. ( ناظم الاطباء ).
- ملتئم شدن خستگی یا ریشی ؛ خوب شدن آن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- ملتئم کردن ؛ به هم پیوستن. به هم پیوند دادن. جوش دادن :
به اقتضای مقادیر ملتئم کردند
نه هیچ جزو به نقصان نه هیچ جزو فزون.
جمال الدین عبدالرزاق.
|| جوش خورده. به هم پیوسته. بهبودیافته. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : امور جمهور آن اقلیم بر وفق مراد ملتئم ، اطراف و اکناف آن ولایات در غایت خصب و آبادانی... ( المعجم چ دانشگاه ص 3 ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - التیام یافته به شده بهبود یافته : [ و امور جمهور آن اقلیم بر وفق مراد ملتئم اطراف و اکناف آن ولایات در غایت خصب و آبادانی ... ] (المعجم . چا . دانشگاه . ۲ ) ۳ - بهم پیوسته توضیح در فارسی بصورت ملتیم هم آمده .

فرهنگ معین

(مُ تَ ئِ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - التیام یافته ، به شده ، بهبود یافته . ۲ - به هم پیوسته .

فرهنگ عمید

۱. التیام یافته.
۲. زخمی که به هم آمده و بهبود یافته باشد.

پیشنهاد کاربران

بپرس