ملبوب

لغت نامه دهخدا

ملبوب. [ م َ ] ( ع ص ) به دانایی ستوده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مرد به دانایی و عقل ستوده. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || بعیر ملبوب ؛ شتر پالان بسته. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). شتر پیش بند پالان بربسته. ( ناظم الاطباء ).

ملبوب. [ م َ ] ( ص ) مأخوذ از تازی ، حروف ملبوب ، سه حرف از الفبا را گویند که در تلفظ حرف اول و آخر آنها یکی است یعنی میم و نون و واو. ( ناظم الاطباء ). رجوع به «حرف ملبوبی » شود.

فرهنگ فارسی

ماخوذ از تازی حروف ملبوب سه حرف از الفبا را گویند که در تلفظ حرف اول و آخر آنها یکی است یعنی میم نون و واو .

پیشنهاد کاربران

بپرس