ملایم کردن


مترادف ملایم کردن: مهربان کردن، نرم خو کردن، خلیق کردن، سازگار کردن، آهسته کردن، یواش کردن، کند کردن

معنی انگلیسی:
mitigate, moderate, modify, soft-pedal, soften, subdue, temper, tone

مترادف ها

moderate (فعل)
تعدیل کردن، اداره کردن، معتدل کردن، ملایم کردن

temper (فعل)
میزان کردن، مخلوط کردن، اب دادن، ملایم کردن، ابدیده کردن، درست ساختن، درست خمیر کردن

gentle (فعل)
ارام کردن، رام کردن، ملایم کردن

sweeten (فعل)
شیرین کردن، ملایم کردن، شیرین شدن

soften (فعل)
کاستن، کم کردن، فرو نشاندن، شیرین کردن، خوابانیدن، ملایم کردن، نرم کردن، نرم شدن، اهسته تر کردن

dulcify (فعل)
اصلاح کردن، شیرین کردن، ملایم کردن

فارسی به عربی

نظم، انخفض , حل , لطیف , مزاج

پیشنهاد کاربران

بپرس