- آلات الملاهی ؛ آلات موسیقی. ( از اقرب الموارد ).
|| بازیها.( غیاث ) ( آنندراج ). بازیچه ها. جمع لهو ( به غیر قیاس ). ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : کار از لونی دیگر پیش باید گرفت و دست از ملاهی بباید کشید و لشکر نزد خویش عرض کرد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 558 ).
مشغول مشو همچو این ستوران
از علم الهی بدین ملاهی.
ناصرخسرو.
در تجمل پادشاهی بنای ملاهی و مناهی را تمام برانداخته. ( لباب الالباب چ نفیسی ص 50 ). ای که گفتی توانگران مشتغلند و ساهی و مست ملاهی. ( گلستان ). محال است که با حسن طلعت ایشان گرد ملاهی گردند. ( گلستان ).قیمت خود به ملاهی و مناهی مشکن
گرت ایمان درست است به روز موعود.
سعدی.