ملامتی

/malAmati/

لغت نامه دهخدا

ملامتی. [ م َ م َ ] ( ص نسبی ) مأخوذ ازتازی ، منسوب به ملامت و سزاوار نکوهش و مستحق ملامت. ( ناظم الاطباء ). || پیرو فرقه ملامتیه. ملامی : ترس قدریان و رجای مرجیان صفت ملامتی بود و اندر تحت این رمزی است. ( کشف المحجوب هجویری چ لنینگراد ص 74 ). مرائی راهی رود که خلق ورا قبول کند و ملامتی به تکلف راهی رود که خلق ورا رد کند. ( کشف المحجوب هجویری ایضاً ص 75 ). پس ملامتی را باید که نخست خصومت دنیائی و عقبائی از خلق منقطع کند. ( کشف المحجوب هجویری ایضاً ص 75 ).
از پس کنیت سگی چیست به شهر نام ما
دردکش ملامتی ، سیم کش قلندری.
خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 428 ).
و رجوع به ملامتیان شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - منسوب به ملامت ۲ - پیرو ملامتیه : [ از پس کنیت سگی چیست بشهر نام ما? درد کش ملامتی سیم کش قلندری . ] ( خاقانی . سج . ۴۲۸ ) توضیح در عربی تائ مصدری و نظایر آن از آخر کلمات ملحق به یائ نسبت حذف شود و [ ملامی ] گویند اما در فارسی ملامتی و اباحتی بسیار استعمال شود.

فرهنگ عمید

۱. سزاوار ملامت و سرزنش.
۲. (تصوف ) = ملامتیه

پیشنهاد کاربران

بپرس