ملاقی
لغت نامه دهخدا
ملاقی. [ م ُ ] ( ع ص ) دیدارکننده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). آنکه دیدار می کند و آنکه می رسد به دیگری. || مأخوذازتازی ، روبارو و دوچار و پیوسته. ( ناظم الاطباء ).
- ملاقی شدن ؛ روبارو شدن و دوچار گشتن و پیوسته و متصل شدن. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
( اسم ) روبرو شونده دیدارکننده .
جمع ملقاه و ملقی . گوشت درون فرج یا رحم شتر .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
ملاقات کننده. به هم رسیدن