ملاقا

لغت نامه دهخدا

ملاقا. [ م ُ ] ( از ع ، اِمص )مخفف ملاقات :
ملاقا چون کنی با عقل زیر پرده حسی
نخست از پرده بیرون آی و پس رای ملاقا کن.
سنائی ( دیوان چ مصفا ص 262 ).
و رجوع به ملاقات شود.

پیشنهاد کاربران

ملاقا با نام شناسنامه ای آقا اهل و ساکن روستای چهاربره از توابع شهرستان بروجرد .
از افراد خوشنام محل و از کسانی بود که در مسائل شرعی مردم را راهنمایی می کرد .
پایبند به شریعت و دارای رابطه ای تنگاتنگ با علمای بروجرد بود
...
[مشاهده متن کامل]

در امر به معروف و نهی از منکر همیشه پیشگام بود .
سه نفر از نوه هایش در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به شهادت رسیدند
درگذشته به سال 1360 هجری شمسی
مزار وی در روستای چهاربره است .