ملاطمات

لغت نامه دهخدا

ملاطمات. [ م ُ طَ / طِ ] ( ع اِ ) ج ِ ملاطمة و ملاطمت : ما در این گوشه از مصادمات تعرض ایشان رسته ایم و از ملاطمات تعدی آسوده ، هم اینجا ساختن اولیتر. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 263 ). و رجوع به ملاطمت و ملاطمة شود.

فرهنگ فارسی

جمع ملاطمه و ملاطمت : مادر این گوشه از مصادمات تعرض ایشان رسته ایم و از ملاطمات تعدی آسوده هم اینجا ساختن اولیتر .

پیشنهاد کاربران

بپرس