ملاطفت
/molAtefat/
مترادف ملاطفت: دلجویی، عطوفت، لطف، مهربانی، نوازش
برابر پارسی: مهربانی، نیک رفتاری، نوازش، مهرورزی، خوش خویی
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
- ملاطفت کردن ؛ نوازش کردن و مهربانی نمودن. ( ناظم الاطباء ) : لرزه بر اندامش اوفتاد وچندانکه ملاطفت کردند آرام نمی گرفت. ( گلستان ). سرهنگان پادشاه به سوابق فضل او معترف بودند... لاجرم در مدت توکیل او رفق و ملاطفت کردندی. ( گلستان ). چندین ملاطفت که امروز با پادشاه کردی خلاف عادت بود. ( گلستان ). باری ملاطفتش کردم و به لطافتش گفتم. ( گلستان ).
ملاطفة. [ م ُ طَ ف َ ] ( ع مص ) با کسی لطف کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) نیکویی کردن و نرمی نمودن با هم. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء )( از اقرب الموارد ). و رجوع به ملاطفت و ملاطفه شود.
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) نیکویی کردن با کسی . ۲ - نرمی کردن . ۳ - ( اسم ) نامه ای کوچک که بطریق ایجاز حاوی خلاصه مطالب باشد ملطفه : [ مشرفه شریف و ملاطفه لطیف که مشحون بصنوف وداد و موشح بالوف اتحاد بود رسید . ] ( مکاتبات رشیدی .۳۲ )
فرهنگ عمید
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
خُلق
ملاطفت . || ادب
به خُلق و لطف توان کرد صید اهل نظر
به بند و دام نگیرند مرغ دانا را
حافظ
ملاطفت . || ادب
به خُلق و لطف توان کرد صید اهل نظر
به بند و دام نگیرند مرغ دانا را
حافظ
محبت و مهربانی
اشفاق
به نرمی برخورد کردن
نرمی، دلجویی، عطوفت، لطف، مهربانی، نوازش
نوازش
دلجویی
محبت