مقیل با

لغت نامه دهخدا

مقیلبا. [ م ُ ق َ / م ُ ] ( اِ مرکب ) آشی است که از آن هفت دانه عاشورا پزند. ( فرهنگ رشیدی ). آشی را گویند که از گوشت کوفته و روده گوسفند ریزه کرده و دنبه و پیاز و گندم و برنج و نخود و عدس و لوبیا و باقلا و شلغم و چغندر و گندنا و زردک پزند و بعضی گویند آشی است و در عاشورا پزند که آش عاشورا باشد. ( برهان ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) :
اگر چه دنبه به دیگ مقیلبا شد خوار
مبار نیز چنین محترم نخواهد ماند.
بسحاق اطعمه ( از فرهنگ رشیدی ذیل مبار ).
مخمور مقیلبای دوشم
ساقی به من آر جام بورک.
بسحاق اطعمه.
و رجوع به ماده مقیل شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) آشی که از گوشت کوفته و روده گوسفند ریزه کرده و دنبه و پیاز و گندم و برنج و نخود و عدس و لوبیا و باقلا و شلغم و چغندر و گندنا و زردک پزند و آن بیشتر در ایام عاشورا پخته میشد.

پیشنهاد کاربران

بپرس