مقود


مترادف مقود: رسن، ریسمان، کمند، لگام، مهار

لغت نامه دهخدا

مقود. [ م ِق ْ وَ ] ( ع اِ ) افسار. ج ، مقاود. ( مهذب الاسماء ). افسار.( نصاب ). پالهنگ. ( دهار ). آنچه بدان کشند از رسن و مهار و لگام و جز آن. ج ، مقاود. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) :
جام نخواهد بکف او در مطرب
اسب نخواهد به زیر او در مقود.
منوچهری.
اسبان ، هشت سر که به مقود بردند با زین و ساخت زر. ( تاریخ بیهقی چ فیاض ص 370 ). طبیعت توسن سرکش را به مقود عقل و کفایت رام کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 47 ). اول ینال تکین را ببست و مقود کشتی به دست ملاح داد تا او را به لشکر سلطان سپرد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 406 ). هرگز مقود انقیاد به کس نداده بود. ( ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 416 ). چندانکه مقود کشتی به ساعد برپیچید وبالای ستون رفت ملاح زمام از کفش درگسلانید. ( گلستان ).

مقود. [ م ُ ق َوْ وَ ] ( ع ص ) کوه دراز. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). کوه دراز و طولانی. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ستور کشیده شده. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ). و رجوع به تقوید شود.

مقود. [ م َ ] ( ع ص )ستور کشیده شده. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) افسار ستور زمام مهار لگام [ جام نخواهد به کف او در مطرب اسب نخواهد بزیر او در مقود . ] ( منوچهری . د . ۱۷ ) جمع : مقاود .
ستور کشیده شده .

فرهنگ معین

(مِ وَ ) [ ع . ] (اِ. ) افسار، مهار. ج . مقاود.

فرهنگ عمید

آنچه با آن ستور را دنبال خود بکشند، افسار، مهار، لگام.

پیشنهاد کاربران

بپرس