مقهوری

لغت نامه دهخدا

مقهوری. [ م َ ] ( حامص ) مقهور بودن. مقهورشدگی. شکست خوردگی : گفت می خواهم مجبوری و مقهوری تو به خلق بنمایم. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 152 ). و رجوع به مقهور شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) شکست یافتن مغلوبی

پیشنهاد کاربران

بپرس